نامردمان
سراسر
زند گی ات
انباشته
از درد
از رنج
از اندوه
این چگونه
زندگی ایست ؟
که
دار کوب وار
از هر
سوی
بر سرت
می کوبیدند
نامردمان
این چگونه
زندگی ایست ؟
که
زیستن ات
بسان
مورچه ائی
که
چوب را
آرام
آرام
رفته
رفته
پوک
و
تهی
می سازد
تو را
تهی
می سازد
آی
فریاد
بی گناه
در گلو
خفته
با خود
ببر
این همه
بی مهری ها را
این همه
بیداد گری ها را
به
ژرفنای
گورستان
تا شاید
باورات
کنند
آنانی
که
تو را
در نیافتند
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen