The
Book of Kings
Das
Buch der Könige
شاهنامه
شاهنامه
چو
دیدم
ویرانی
میهنِ نامدارم
بگُفتم
که
به
ایران
من
همیشه
وام
دارم
نوشتم
با
خونِ دل
شهنامه ائی را
تا
ایران را
همیشه
با
شهنامه
پاس
دارم
Nima / نیما
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
سپهبد سخن
پیروز پارسی-فردوسی-بزرگوار
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و راد بود
کز آن، کشور آزاد و آباد بود
بزرگی، به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از بندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگیست
دو سد بار مردن به از زندگیست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen