Freitag, 13. Juni 2008

نامه به یک دوست کُرد ، که خود را ایرانی نمی داند

نامه به یک دوست کُرد ، که خود را ایرانی نمی داند
پیشگاه دوست ارجمند
با اینکه در کشور اهریمنی انگلستان زندگی می کنید ؛ از گفتار ، پندار و کردار این بیشرمان ؛ که همواره دشمن شماره ء یک سرزمین ما ایران و دوست دیرین و بی چون و چرا ی اسلام تازیان بودند و هستند آموزشهای بایستی را فرا نگرفته اید . من این نوشته ء درخور گفتگو را برای شما فرستادم ؛ که همواره خواستار جدا شدن از سرزمین خودتان ایران می باشید ؛ انگار که دیگر جاهای ایران میهن شما نمی باشد و تنها کردستان ایران میهن شماست ؛ باشد که ما ، پیش از آنکه در دامگه دشمن اهریمنی انگلیس بیا فتیم ، خرد خویش را بکار گیریم و اندیشه کنیم و باز هم اندیشه کنیم
چه خوب بوده است ؛ که شما پاسخی درست و پایه ائی به نوشته ء من می دادید ، نه اینکه با بانگ بلند و نامهربانانه ، انگار که داشتید با نوکر انگلیسی خودتان سخن می‌ گفتید . گذشتِ گاه ، نه تنها چهره ها را یکی پس از دیگری پرده دری می کند ، ونکه ژرفنای اندیشه های نادرست و واپسگرای آنانی را نشان می دهد ؛ که به نام مردم ، درفش دروغین مردم را بر فراز اندیشه های بیگانگان بلند کردند و می کنند . شما کوشش کردید ؛ که من را به گفته ء خودتان میهن پرست پیورز نشان بدهید ، تا از این راه به آرزوی کشور اهریمنی انگلیس ؛ که پاره پاره کردن و شدن ایران را خواستار می باشد و از هر کوششی در این راه یبیشرمانه دست بر دار نیست ،همراهی بکنید. شما با خواندن یک نوشته ء انگلیسی‌ ها ، خواستید دانش بیکران خودتان را ، آن هم نامهربانانه و با بانگ بلند ، به آدم ناآکاه ، نادان ، بیخرد و بی دانشی بسان من ؛ که چرا به گفته های نویسنده ء انگلیسی تان ؛ که چشمی به جهان آرائی کشور اهریمنی اش دارد ، نمی پذیرم ؛ که بخشی از کارهای دانشگاهی شما هم می باشد و هنگام سخن گفتن از داستان خنده دار ، کودکانه و دروغینی بنام ستم پارس ها و یا به گفته ء شما - ستم فارس ها - سخن می گوئید ؛ که پس از زندگی 20 ساله تان ، در کشور اهریمنی انگلیس ، به دیدگاه ء نوین خودتان رسیدید . من از دیدگاه ء شما و دیگران شگفت زده نیستم ؛ که شما از دیدگاه جهانی ، به کُرد گرائی ، کُرد زدگی و کُرد پرستی رسیدید . شگفتی من ، بدور ریختن ارزشها ، اندیشه های مردمی - انسانی آئین مردم سالاری ، برای همه ء مردم جهان و بویژه برای مردم ایران می باشد . گذشتِ گاه آدم ها را ، در هر زمینه ائی آبدیده می سازد ؛ بجز آنهائی که از سرگذشت و کهن نگاری نمی آموزند ؛ به گفته ء رودکی فرزانه
هر ناموخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آمو زگار
من از شما پرسیدم ؛ که می خواهید از کشور پیشین خودتان ایران جدا شوید پس چرا نام یک آدم کش خون خوار عرب مسلمان بچه باز خون ریز ، دست درازگر به زنان و دختران مردم را دگرگون نمی کنید ؟ چونکه پاسخی درست و بجا نداشتید ؛ گفتید که « من شکیبائی این کار را ندارم » . من بر این باور نیستم ، که برگرداندن یک نام ، آن هم در اروپا ، سخت تر از به آمریکا ، ویتنام و مصر رفتن باشد . بهتر بود که می گفتید ؛ که این نام زشت تازی ، برازنده ء ارزش ها و دیدگا ه های اسلام دوستانه شما و کشور اهریمنی انگلیس می‌ باشد ، نه اینکه : « شکیبا ئی دگرگونی نام خودم را ندارم » . من از آغاز شناختن آئین نژادپرست ، خشن ، خون ریز ، بی مهر و تازشگر اسلام تازیان ، همواره در ایران و بیرون از کشور ، کوشش های خودم را بکار بردم و می برم ، تا با این آئین ناجوانمردانه و خرد ستیز ، در همه ء زمینه ها پیکار بکنم ، وارونه ء پیشوای شما ، سرکار فرخ نگهدار و دیگران ؛ که چشم و گوش بسته ، پشتیبانان راستین اسلام شدند و می‌ باشند ؛ چرا که برای پول دار شدن ، اسلام بکار پول پرستان می آید . شاید شما بر این باور هستید ، که چون پول شما بیشتر از دیگران است و یا شده است ، پس به خودتان این پروانه را می دهید ؛ که با بانگ بلند و خشمگینانه ، با یک پارسی ، که انگار کارفرمائی که با کارگرش سخن می گوید ، سخن بگوئید کشور اهریمنی انگلستان ، بارها به میهن ما ایران چنگ انداخته است ، تا به گفته ء فرماندار انگلیسی اش در هندوستان ، در سال 1844 ترسائی : « ما انگلیسیها ، باید ایران را همیشه در بدبختی و ناتوانی و بیچارگی نگاه داریم » و یا به گفته ء چرچیل :« انگلستان همواره سود های بیکرانی در این سرزمین ایران دارد » . و چه زیبا ست این سخن ؛ که بگو که با کی دوستی تا بگویم که کیستی ؟ . اگر شما نمی دانید بدانید ؛ که کشور اهریمنی انگلستان ، افغانستان ، بخشی از بلوچستان و بحرین را از کشور ما ایران ناجوانمردانه جدا کرده است . اگر کشور اهریمنی انگلستان، پاکستان را از هند جدا نمی کرد ، اکنون پاکستان ، بسان هندوستان ، یک کشور مردم سالار بوده است . کشور اهریمنی انگلیس ، به این هم بسنده نکرده است ؛ که پاکستان را دوباره به پاکستان خاوری و یا به بنگلادش بخش کرده است . من خیلی شادمان هستم ؛ که چینی ها هنگ کنگ را ، پس از 200 سال ، از گلوگاه ء انگلیسیها در آوردند و چارلز انگلیسی سرشکسته ، درفش انگلیس را برای همیشه ، از هنگ کنگ ، به انگلستان برده است

Keine Kommentare: