انوشیروان جلال الدین مولوی
معشوق همين جاست بيا ييد بياييد
معشوق تو همسايه ی ديوار به ديوار
در وادی سرگشته شما در چه هواييد
آن ها که به سر در طلب کعبه دويدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسيدند
رفتند در آن خانه که بينند خدا را
بسيار بجستند خدا را و نديدند
چون معتکف خانه شدند از سر تکليف
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنيدند
که ای خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ
آن خانه پرستيد که پاکان طلبيدند
انوشیروان جلال الدین مولوی
من آن روز بودم که اسما نبود
نشان از وجود و مسما نبود
ز ما شد مسما و اسما پديد
در آن روز کانجا من و ما نبود
نشان گشت مظهر سر زلف يار
هنوز آن سر زلف رعنا نبود
چليپا و نصرانيان سر به سر
بپيمودم اندر چليپا نبود
به بتخانه رفتم به دير کهن
درو هيچ رنگی هويدا نبود
به کوه حرا رفتم و قندهار
که نزديک او زير و بالا نبود
ز زير و ز بالا فزون ديدمش
بديدم در آن زير و بالا نبود
به عمدا شدم بر سر کوه قاف
در آن جای جز جای عنقا نبود
به کعبه کشيدم عنان طلب
درو مقصد پير و برنا نبود
بپرسيدم از ابن سيناش حال
به اندازهء ابن سينا نبود
سوی منظر قاب قوسين شدم
در آن بارگاه معلی نبود
نگه کردم اندر دل خويشتن
در آنجاش ديدم دگرجا نبود
انوشیروان جلال الدین مولوی
به بتخانه رفتم به بتخانه در
در آن هیچ رنگی هویدا نبود
به كعبه كشیدم عنان طلب
در او مقصد پیر و برنا نبود
سوی قاب قوسین كردم نظر
در آن بارگاه معلی نبود
نگه كردم اندر دل خویشتن
در آن جاش دیدم دگر جا نبود
بجز شمس تبریز پاكیزه جان
كسی مست و مدهوش و شیدا نبو
انوشیروان جلال الدین مولوی
روزی روزگاری مرد باورمند (مومن) مسلمانی پس از سال ها شکیبائی به عربستان سعودی( مکه) می رود تا آئین ی(مراسم) حج را به جای آورد پس از گشایش ی خانه ی الله
(بیت الله) و آغاز آئین ی (مراسم) حج این مرد باورمند (مومن) مسلمان وارونه ی (عکس) دیگر باورمندان ی (مومنین) مسلمان آغاز می کند دور نیایشگاه (کعبه) به گردش در آید باورمندان ی (مومنین) مسلمان ی دیگر با شگفتی بیش از اندازه از کار این مرد باورمند (مومن) مسلمان می پرسند که :
"
ای برادر باورمند (مومن) مسلمان این چکاری است که شما می کنید شما چرا وارونه ی (عکس) همه ی ما دور خانه ی الله نیایشگاه( کعبه) می چرخید ؟
"
برادران ی باورمند (مومن) مسلمان ی من از آنجائیکه همه ی ما دنبال ی گمشده ی خودمان الله می باشیم و برای رویاروئی و دیدار با الله به مکه (حج) آمدیم مهرورزیده شما الله را از آن سوی دنبال اش بکنید هنگامی که الله به سوی من آمده است آنگاه من الله را دستگیرش می کنم
"
برادران ی باورمند(مومن) مسلمان ی من پس ما برای چه بسان ی دیوانگان و شتران ی افسار گسیخته گرد این خانه ی سنگی می گردیم ؟
"
ما به مکه(حج) آمدیم تا خانه ی الله(بیت الله) را دیدار( زیارت) بکنیم
"
"
زنده یاد پدر بزرگ ی بزرگوارم که مرد آگاه پژوهشگر پژوهنده خردمند خردگرا دانا و دانشمندی بوده است همواره می گفت که
چرا الله ی بی نیاز بسان ی ما آدم ها نیاز به خانه دارد تازه الله نه می زاید و نه زاده می شود و نه فرزندی دارد و نه زنی آنگونه که در تازی نامه ی تازیان (قرآن عرب ها) آمده است
سوره ۱۱۲: الإخلاص آیه ی 3
لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ
تازه باورمندان ی (مومنین) مسلمان به یاد پادشاه ی باورمندان ی (مومنین) مسلمان امام محمد غزالی افتادند که خود خیلی دودل (مردد) بود در آئین ی (مراسم) حج اما چون در تازی نامه (قرآن) آمده بود امام محمد غزالی چشم و گوش بسته همه چیز را می پذیرفت چرا که اسلام یعنی پذیرش بی چون و چرا ی آئین ی الله ی تازیان (عرب ها) سر انجام باورمندان ی(مومنین) مسلمان روی به مرد باورمند (مومن) مسلمان کردند و گفتند که :
"
براستی گور پدر بزرگ ی شما کجاست که ما پس از رهائی از آئین ی (مراسم) حج به دیدارش برویم و از او سپاسگزاری بکنیم که ما را از خواب ی ده ها ساله بیدار کرده است ؟
"
من تنها نشانی گور پدر بزرگم را به شما خواهم داد که کاری که شما در آئین( مراسم) حج انجام دادید بر سر گور پدر بزرگ ی بزرگوارم انجام ندهید چرا که پدر بزرگ ی بزرگوارم همواره نه تنها بت و بت پرستی را دوست نمی داشت ونکه (بلکه) با آئین ی بت پرستی به هر گونه ائی (شکلی) پیکار می کرد
نیما
آنکس که بين کعبه و بت خانه فرق ديد
( بیت الله) تازیان(عرب ها) نام دارد که اینگونه در آب شناور می شود شما باورمندان ی(مومنان ی) خوش باور و ساده دل از چنین بتکده ائی که شما آن را خانه ی الله(بیت الله) می نامید چه چشم داشتی(انتظاری) دارید ؟
تو ز اصحاب فیلی نه ز اصحاب غار
خاقانی
گر محرم عیدند همه کعبه ستایان
تو محرم می باش و مکن کعبه ستایی
خاقانی
خادم کعبه بان درآویزد
مسلمانی اگر کعبه پرستی ست
پرستاران بت را طعنه از چیست
محمود شبستری
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen