گریه بر خواری خود کن
گرسرزاریت هست
گرسرزاریت هست
آن کس که راستی ها را نمی داند بی خرد است
آن کس که راستی ها را می داند و آن را دروغ می پندارد یک تبهکار است
برتولت برشت نویسنده و چکامه سرای نامدار آلمان
گریه بر خواری خود کن گرسرزاریت هست
بر بزرگان جمت اشکی نمی ریزی ولی
در عزای تازیانت عیش عاشوراستی
بر ابو مسلم نمی گریی که خنداندت ولی
در غم طفلان مسلم شیونت بر پاستی
صد هزاران لاله از ایران زمین شد داغ دار
تو هنوزت شیون از داغ دل لیلاستی
این همه سردارملی غوطه وردرخاک و خون
باز چشمت اشکریز اصغر و صغراستی
گریه بر خواری خود کن گرسرزاریت هست
خنده بر شادی خود کن گرت استغناستی
گریه کن بر انـقراض دولت ساسانیان
کین مذلت ها همه برخاسته ازآنجاسـتی
قرن ها سعی تو در بیگاری بیگانه رفت
برسرت بیگانه زان رو سرور و آقاستی
آن کس که راستی ها را می داند و آن را دروغ می پندارد یک تبهکار است
برتولت برشت نویسنده و چکامه سرای نامدار آلمان
گریه بر خواری خود کن گرسرزاریت هست
بر بزرگان جمت اشکی نمی ریزی ولی
در عزای تازیانت عیش عاشوراستی
بر ابو مسلم نمی گریی که خنداندت ولی
در غم طفلان مسلم شیونت بر پاستی
صد هزاران لاله از ایران زمین شد داغ دار
تو هنوزت شیون از داغ دل لیلاستی
این همه سردارملی غوطه وردرخاک و خون
باز چشمت اشکریز اصغر و صغراستی
گریه بر خواری خود کن گرسرزاریت هست
خنده بر شادی خود کن گرت استغناستی
گریه کن بر انـقراض دولت ساسانیان
کین مذلت ها همه برخاسته ازآنجاسـتی
قرن ها سعی تو در بیگاری بیگانه رفت
برسرت بیگانه زان رو سرور و آقاستی
صادق سرمد
ايرج ميرزا
بیچاره چه می کشی خودت را
ديگر نشود حسين زنده
کشتند وگذشت ورفت وشدخاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گويم يزيد بد کرد
لعنت به يزيد بد کننده
اما دگر اين کتل متل چيست
وين دستة خنده آورنده
تخم چه کسی بريد خواهی
بااين قمه های نا برنده
آيا تو سکينه يی که گويی
سو ايستمیرم عميم گلنده
کو شمر و تو کيستی که گويی
گل قويما منی شمير النده
تو زينب خواهر حسينی
ای نره خر سيبل گنده
خجلت نکشی ميان مردم
از اين حرکات مثل جنده
در جنگ دو سال قبل ديدی
شد چند کرور نفس رنده
از اينهمه کشتگان نگرديد
يک مو ز زهار چرخ کنده
در سيزده قرن پيش اگر شد
هفتاد و دو سر ز تن فکنده
امروز چرا تو می کنی ريش
ای در خور صد هزار خنده
باور نکنی بيا ببنديم
یک شرط به صرفة برنده
صد روز ديگر برو چو امروز
بشکاف سر و بکوب دنده
هی برسر و ريش خود بزن گل
هی بر تن خود بمال سنده
هی با قمه زن به کلة خويش
کاری که تبر کند به کنده
هی بر سر خود بزن دو دستی
چون بال که ميزند پرنده
هی گو که حسين کفن ندارد
هی پاره بکن قبای ژنده
گر شد عن تو به ريش بنده
گر زنده نشد عنم به ريشت
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen