پژواک گلوله ها
KASRAVI
درپگاه
اندوهگین
اندوهگین
آرام
آرام
آرام
پیکارگری را
بسوی
سرنوشت اش
می برند
می برند
در پگاه
اندوهگین
اندوهگین
آرام
آرام
آرام
بر می آید
آفتاب
از پشت
کوه
کوه
زردی
چهره اش
چهره اش
گندم زاری را
ماند
ماند
بسان
چهره پردازی
وینسان
در شامگاه
اندوهگین
اندوهگین
آرام
آرام
آرام
آواز
می دهند
می دهند
کوهها
پژواک
گلوله ها را
گلوله ها را
آنگاه
گندم زاران
فرو
می ریزند
می ریزند
و
آفتاب
آفتاب
هم
می میرد
می میرد
پیشکش به بزرگ مرد ایران زمین کسروی که در شبانه های سرد و سیاه خاموشی تنهائی به پیکار اهریمنان زشت خوی رفت و به خاک افتاد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen