The
Muslim idolaters
Die
moslemischen Götzendiener
بُت
پرستان مُسلمان
ای خانه پرستان
چه پرستيد گِل و سنگ
آنانکه
طلبکار خدائید خدائید
حاجت
به طلب نیست شمائید شمائید
چیزی
که نکردید گم از بهر چه جوئید
کس
غیر شما نیست کجائید کجائید
انوشیروان
جلال الدین مولوی
ای
قوم به حج رفته کجاييد کجاييد
معشوق
همين جاست بيا ييد بياييد
معشوق
تو همسايه ی ديوار به ديوار
در
وادی سرگشته شما در چه هواييد
آن
ها که به سر در طلب کعبه دويدند
چون
عاقبت الامر به مقصود رسيدند
رفتند
در آن خانه که بينند خدا را
بسيار
بجستند خدا را و نديدند
چون
معتکف خانه شدند از سر تکليف
ناگاه
خطابی هم از آن خانه شنيدند
که
ای خانه پرستان چه پرستيد گل و سنگ
آن
خانه پرستيد که پاکان طلبيدند
انوشیروان
جلال الدین مولوی
من
آن روز بودم که اسما نبود
نشان
از وجود و مسما نبود
ز
ما شد مسما و اسما پديد
در
آن روز کانجا من و ما نبود
نشان
گشت مظهر سر زلف يار
هنوز
آن سر زلف رعنا نبود
چليپا
و نصرانيان سر به سر
بپيمودم
اندر چليپا نبود
به
بتخانه رفتم به دير کهن
درو
هيچ رنگی هويدا نبود
به
کوه حرا رفتم و قندهار
که
نزديک او زير و بالا نبود
ز
زير و ز بالا فزون ديدمش
بديدم
در آن زير و بالا نبود
به
عمدا شدم بر سر کوه قاف
در
آن جای جز جای عنقا نبود
به
کعبه کشيدم عنان طلب
درو
مقصد پير و برنا نبود
بپرسيدم
از ابن سيناش حال
به
اندازهء ابن سينا نبود
سوی
منظر قاب قوسين شدم
در
آن بارگاه معلی نبود
نگه
کردم اندر دل خويشتن
در
آنجاش ديدم دگرجا نبود
انوشیروان
جلال الدین مولوی
به
بتخانه رفتم به بتخانه در
در
آن هیچ رنگی هویدا نبود
به
كعبه كشیدم عنان طلب
در
او مقصد پیر و برنا نبود
سوی
قاب قوسین كردم نظر
در
آن بارگاه معلی نبود
نگه
كردم اندر دل خویشتن
در
آن جاش دیدم دگر جا نبود
بجز
شمس تبریز پاكیزه جان
كسی
مست و مدهوش و شیدا نبود
انوشیروان
جلال الدین مولوی
چگونه
یک مُسلمان
ساخته میشود
از
شگفتی های روزگار،مُسلمانان تازی و تازی
پرستان مُسلمان سنگ پرست و بُت پرست،همه
آدمیان روی زمین را گُمراهان،نادانان،الله
ناباوران-کافران-
دورویان-منافقان-هنبازگیران-مُشرکان-
می
نامند،بدون اینکه نگاهی به پیرامون خودشان
و اندیشههای زشت
بُت و سنگ پرستانه
تازی-اسلامی
خودشان بکنند؛که مُسلمانان تازی و تازی
پرستان مُسلمان به چه کارهائی نادرست
و
زشتی به
درازای 1400
سال
دست می زنند؛که نامُسلمانان را همواره
به
بُت پرستی
سرزنش می کنند.چکامه
پائین«بُت
پرستان مُسلمان»
آئین
سنگ
پرستی و بُت پرستی اسلام محمد تازی و
دروغهای 1400
ساله
تازیان مُسلمان و تازی پرستان مُسلمان
را نشان می دهد؛ که با این دیدگاه نادرست
و زشت خویش، خون های 350
میلیون
نامسلمانان را به درازای 1400
سال
ریختند و هنوز هم از خون ریختن
در راه الله خون آشام
دست بر نداشتند
بُت
پرستان مُسلمان
مُسلمانا
تو
گفتی
بُت
پرستی
نارواستی
نِگه
کُن
گِرد
خود
بین
کارِ
بُت
پرستی
اگر
می دید
بُت
پرستی
آئینِ
مُسلمانی را
همی
گُفتا
مُسلمانا
تو
که خود
بُت
پرستی
Poet / Dichter / چکامه
سرا
Nima / نیما
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen