http://www.youtube.com/watch?v=tXVLDxigioI
سروش اهرمن چهره
ایرانیان نابودی اسلام را جشن خواهند گرفت
بدین مژده گر جان فشانم رواست
که این مژده آسایش جان ماست
پیروز پارسی(فردوسی) بزرگوار
روزگار شگفتی ست ، این روزها ، از هر سوی ، نامه نگاری آغاز شده است ؛ و ما هم براستی نمی دانیم ، که آیا پیشوای فرمانروائی(حکومت) اسلام راستین محمدی ، تازی زاده(عرب زاده) علی خامنه ائی ، می تواند این همه نامه ها را ، از هر سوی ، بخواند یا نه ؟ . با آگاهی به رویداد بزرگ و خیزش سراسری مردم ایران در خرداد خونین و آغاز پایان فرمانروائی(حکومت) اسلامی در ایران ، حسین حاج فرج دبّاغ ، با نام ساختگی(مستعار) عبد الکریم سروش را واداشته است ، که ایشان هم ، بنا به خویشکاری(وظیفه) تازی(عربی) - اسلامی خودشان ، پس از نامه های فرزانگان ایرانی ، همچون استاد فرزانه شجاع الدین شفا و نویسنده ی نوشته ی نامدار ، خیام و آن دروغ دل آویز ، هوشنگ معین زاده ، و تازی زادگانی(عرب زادگانی) همچون ، حسینعلی منتظری ، و مهدی کروبی ، که به دوست و برادر مسلمان آئینی(دینی) گذشته ی خودشان و پیشوای دوست داشتنی تازی پرستان(عرب پرستان) مسلمان ، خامنه ائی ، نامه بنویسند . کارنامه ی عبدالکریم سروش ، بسان میر حسین موسوی ، کارنامه ی سیاه و ننگینی است . این از شگفتی های روزگار می باشد ، که دو تبهکار ، دو مسلمان باورمند تازی پرست(عرب پرست) ، که روزی ، روزگاری ، سرمست و تشنه ی فرمان راندن ، زندگی مردم ایران را ، با همکاری و همیاری مسلمان گونه ی یکدیگر ، آن چنان سیاه ساخته بودند ، که تنها پس از سرنگونی فرمانروائی(حکومت) اسلامی ایران ، در آینده ی نه چندان دور ، به نخش(نقش) این دو انیرانی مردم و ایران ستیز ، مردم ایران و جهان ، پی خواهند برد . عبد الکریم سروش ، در تهران ، در سال 1945 ترسائی(میلادی مسیحی) برابر با سال 1324 تازی(عربی) ، چشم به جهان گشوده است ، و در دامان کشور اهریمنی اسلام دوست انگلستان ، اسلام دوستی ویژه را ، با چسباندن آموزه های کارل پوپر انگلیسی ، به آئین محمد تازی(عرب) ، از آنان آموخت . سروش ، همکاری و همیاری گسترده ائی ، در زمینه ی گسترش آئین اسلام خودکامه ی(فاشیستی) محمد تازی(عرب) ، با مرتضی مطهری ، آخوند طبا طبائی ، آخوند بهشتی ، علی شریعتی ، و مهدی بازرگان ، داشته است . با اینکه ، هم علی شریعتی و هم عبد الکریم سروش ، کشورهای آزاد و مردم سالار باختر زمین را از نزدیک می شناختند ، هر دوی ایشان در کردار ، هزاران بار از خمینی هندی ، واپسگراتر و نادان تر بوده اند ؛ چرا که خمینی هندی ، براستی کشورهای باختری و مردم سالار را نمی شناخت ، هنگامی که سروش و شریعتی سال ها در این کشورهای باختری زندگی کرده اند .از آنجائیکه واژه ی ایران ، میهن ، سرزمین ، برای سروش ، برای شریعتی و برای حبیبی ، از ارزش آنچنانی بر خوردار نبوده اند ؛ سروش و حبیبی ، با همکاری برادران مسلمان تازی پرست(عرب پرست) خودشان ، سرسپردگان پیورز(متعصب) فرمانروائی(حکومت) اسلامی ایران گشته اند ؛ تا جائی که ، سروش زندگی هزاران دانشجو و استادهای ایرانی را ، در سراسر ایران ، نابود ساخته بود . سروش ، نه تنها ستم بزرگی به این دو گروه کرده است ، ونکه(بلکه) آگاهانه ، دانشگاه های کشور ایران را ، در اسلامی کردن هر چه بیشتر ، به سوی نابودی کشانده بود . نامه سروش به خامنه ائی ، هم میهنان درد کشیده و ستم دیده ی ما را ، در درون و برون از کشور ما شادمان ساخته است ؛ که سروش بانگ بر آورده است ، که ای خامنه ائی« شما گفتید که "حرمت نظام هتک شد" و آبروی آن به یغما رفت. باور کنید که در تمام عمر خود خبری بدین خوشی از کسی نشنیده بودم. آفرین بر شما که نکبت و ذلت استبداد دینی را اذعان و اعلام کردید». سروش ، این گجستک تازی پرست(عرب پرست) پیورز(متعصب) بی آزرم ، پس از گذشت 30 سال ، از ستم و بیداد اسلام راستین محمدی به مردم ایران ، مرگ خودکامگان(مستبدان) آئینی
(دینی) را هنگامی پیش بینی کرده است ، که مردم همه ی کشورهای جهان می دانند ، که این ستمگران مسلمان و یاران راستین و پیشین سروش ، رفتنی هستند . آن چیزی را ، که هم میهنان ساده دل ما ن ، به انگیزه ی کم آگاهی نمی دانند ؛ که سروش برای رفتن فرمانروائی(حکومت) اسلامی نگران نیست ، همه ی نگرانی سروش ، رفتن اسلام اهریمنی از ایران برای همیشه می باشد ؛ و هم از این روی است ، که سروش شادمان می گردد ، که مردم بدی(جمهوری) اسلامی ایران ، هر چه زود تر ، به گنداب سرگذشت(تاریخ) بپیوندد ، تا اسلام آبروی از دست رفته ی سرگذشتی(تاریخی) خود را ، دوباره بازیابد . و هم از این روی است ، که سروش ، با اندوه بیشمار می نویسد که« شما حاضر بودید آبروی خدا برود اما آبروی شما نرود. مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند. شریعت و طریقت و حقیقت مچاله شوند اما ردای ریاست شما چین و چروک نخورد ».میهن دوستان ، اندیشمندان ، فرزانگان ، فرهیختگان ، و دل سوزان ایرانی ، بایستی آگاه ، بیدار ، و هوشیار باشند ، که سروش اهرمن چهره ، اهرمن بچه و تازی زاده ائی(عرب زاده ائی) بیش نیست . سروش ، هرگز برای ایران دل نمی سوزاند ، او برای اسلام دل می سوزاند ، او برای اسلام دست به هر کاری می زند ، او برای اسلام و تنها برای اسلام ، زندگی هزاران ایرانی را ، نابود ساخته است ، او برای اسلام می گرید ، چرا که او دیگر نمی تواند ، اسلام گریزی بیشمار ایرانیان را ببیند . گریه های شبانه ی سروش ، در پیشگاه الله ی تازیان ، ناشی از درماندگی و دریوزه گی سروش می باشد ، که با ناامیدی به خامنه ائی می گوید که« مردم به دیانت و نبوت پشت کنند اما به ولایت شما پشت نکنند» . سروش ، در نگارش نامه ی خود ، کسی که این اهرمن چهره را نشناسد ، همان گونه که شادی های درون و برون از کشور این را نشان می دهد ، او را براستی ، پشتیبان آزادی ، خواهند شمرد ؛ و واژه های او را در نوشته اش ، به جان می پذیرند ، که او براستی ، تا چه اندازه ، آزادی خواه می باشد ، که از خودکامگان آئینی(دینی) سخن می گوید ؛ و بیزاری خود را ، به خودکامگان کنونی نشان می دهد . سروش ، چگونه می تواند خامنه ائی را ، از دست کشیدن از خودکامگی فرا بخواند ، هنگامی که ، سروش خودش ، به یکی از خون خوارترین ، واپسگراترین ،نامردمی ترین ، زن ستیز ترین ، دگر اندیش ستیز ترین ، ایران ستیز ترین ، آئین خودکامه ی اسلام تازیان(عرب ها) باور دارد . آدم آزاده ، هرگز ، در بند اندیشه ها و باور ها ، زندانی نخواهد شد ؛ آنگونه که سروش ، زندانی اندیشه های واپسگرایانه تازی(عربی) خود می باشد . سروش ، پس از شکست و بی آبرو شدن اسلام در ایران و جهان ، هم چنان از تازی نامه(قرآن) سخن می گوید . او از سوره ی نساء آیه 75 سخن می گوید ، که محمد تازی(عرب) و الله ی تازی اش(عرب اش) به ایشان ، آئین پیکار کردن را ، می آموزند
آنگونه که در تاز ی نامه( قرآن) آمده است
سوره ۴: النساء آیه 75
وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا ﴿۷۵﴾
و چرا شما در راه الله [و در راه نجات] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگيد همانان كه مىگويند پروردگارا ما را از اين شهرى كه مردمش ستمپيشهاند بيرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش ياورى براى ما تعيين فرما (۷۵)
پس از آغاز فروپاشی کشور همگانی(سوسیالیستی) شوروی پیشین و روی کار آمدن گورباچف و شادمانی باختری ها ، که سرانجام ، آغاز پایان فرمانروائی(حکومت) همگانی(سوسیالیستی) فرا رسیده است ؛ روزنامه نگاران و گزارش گران جهان از هر چهار سوی جهان ، از گورباچف چشم داشت(انتظار) دگرگونی ژرف و بنیادین داشته اند ، که ناگهان گورباچف از لنین و اندیشه هایش سخن گفته بود ، که آن چنان آب سردی ، بروی همه روزنامه نگاران و گزارش گران ریخته بود که آنان شگفت زده بودند ، که گورباچف هنوز از لنین سخن می گوید . اکنون ، سروش ، پس از 1400 سال ، بیداد اسلام و مسلمانان به ایران و ایرانی ، هنوز از آئین دست و پا بریدن و سر بریدن آئین اهریمنی و راهزنی محمد تازی(عرب) ، دست بردار نیست . کسی نیست ، که از این اهرمن چهره بپرسد ، که سوره ی نساء آیه ی 75 ، که یک رویداد سرگذشتی(تاریخی) 1400 سال پیش را ، بازگو می کند ، که محمد تازی(عرب) شما ، شتر سواری ، شمشیر زنی ، راهزنی ، دزدی و به زنان مردم دست درازی(تجاوز) می کرد ، چه پیوندی ، با رویداد سده ی بیست و یکم 21 ایران امروز ما دارد ؟ و هم از این روی است ، که نگارنده بر این باور است ، که سروش ، هر گز نمی تواند ، یک آزادی خواه ی راستین باشد . آزادی خواه ، به جز آزادی ، هیچ پدیده ی دیگر را نمی ستاید و پاکیزه(مقدس) نمی شمارد ، کاری را ، که سروش می کند . او آزادی را ، آنگونه که اسلام محمد تازی(عرب) و آئین اش او را به بند کشیده است ، زیر نام پشتیبانی از آزادی ، به بند می کشد . سروش ، نام جانباختگان در راه ی آزادی و رهائی ایران را ، با واژه ی زشت تازی(عربی) شهید آلوده می سازد « ندای آقا سلطان که به خاک شهادت افتاد» چرا که ، این واژه ی زشت شهید ، آدم ها را از آدمیت راستین می اندازد و او را ، برای سودجوئی آن جهانی ، بازیچه ی هر نابخردی ها می سازد ، چبزی را که ، ما در میهن خودمان ، بارها دیده ایم . بکار بردن واژگان تازی(عربی) - اسلامی ، از سوی سروش ، یک بار دیگر ، نشان می دهد ، که سروش ، هرگز نمی تواند یک ایرانی راستین باشد ، چرا که ، اسلامیت سروش بر ایرانیت او برتری دارد . سروش ، هر گز ، اسلام را برای ایران نمی فروشد ، اما ایران را ، برای اسلام ، به آسانی می فروشد ، آنگونه که ، خود سروش ، و برادران مسلمان تازی پرست اش
(عرب پرست اش) ، در قادسیه ی ننگین و دل آزار 1979 ترسائی (میلادی مسیحی) ، ایران را به آسانی به فروش گذاشتند . سروش ، وابستگی راستین خودش را ، به آئین تازی(عربی) اسلام ، همچنان دنبال می کند و از تازی نامه ی تازیان(قرآن عرب ها) از سوره ی ابراهیم آیه 24 سخن می گوید
سوره ۱۴: إبراهيم آیه ی 24
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء ﴿۲۴﴾
آيا نديدى الله چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است (۲۴)
تا سروش خودش ، یک بار دیگر به همه ی آنانی که او را اندیشمند پیرایشگر(اصلاح طلب) !!! می دانستند و یا شاید هنوز می دانند بگوید
هر کسی کو دورماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
انوشیروان جلال الدین مولوی
سروش ، به خامنه ائی آموزش آئین(دین) اسلام ، آزادی و آزادی خواهی می دهد که « ما دیانت را هم ارج خواهیم نهاد، همانکه شما آن را بازیچه مصالح قدرت خواستید » سروش به خامنه ائی می خواهد بگوید ، چرا شما ، از اسلام ، برداشت بهتری نداشته اید و ندارید ، آنگونه که من ، برداشت بهتر ی از شما ها داشته ام و دارم ، و هزاران جوان دانشجو و استاد های گران ارج ایرانی را ، برای اسلام راستین کارل پوپری خودم ، از دانشگاه های ایران بیرون انداختم
سروش ، در سرزنش کردن خامنه ائی ، سوره ی ۷: الأعراف آیه ی 164 تازی نامه ی تازیان(قرآن عرب ها) را ، به خامنه ائی ، یادآوری می کند که
سوره ۷: الأعراف آیه ی 164
وَإِذَ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿۱۶۴﴾
و آنگاه كه گروهى از ايشان گفتند براى چه قومى را كه الله هلاككننده ايشان است يا آنان را به عذابى سخت عذاب خواهد كرد پند مىدهيد گفتند تا معذرتى پيش پروردگارتان باشد و شايد كه آنان پرهيزگارى كنند (۱۶۴)
تا از یک سوی ، تازی پرستی(عرب پرستی) ، اسلام گرائی ، و اسلامیت خودش را نشان بدهد ؛ و از سوی دیگر ، پند ی دوستانه و اسلامی ، به برادر خودکامه ی مسلمان خودش بدهد ؛ تا پیش الله ی تازی
(عرب) خودش سر افکنده نگردد ؛ با اینکه سروش خودش می داند ، که الله ی تازیان(عرب ها) ، خود نابود کننده ، آزار دهنده و شکنجه گر تیره ی(قوم) نام برده ، در سوره ی ۷: الأعراف آیه ی 164 می باشد
سروش ، با نامه ی خودش ، سر انجام ، واژه هائی را بکار می برد ، تا بار گناهان کرده خویش را در دامان فرمانروائی(حکومت) راستین اسلامی و محمد ی ایران ، به گونه ائی بکاهد ؛ و از پیشگاه ی الله تازی(عرب) خودش ، پوزش می خواهد و می گوید که« بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام. از بیداد این نظام استبداد آئین برائت می جویم و اگر روزی به سهو و خطا اعانتی به ظالمان کرده ام از تو پوزش و آمرزش می طلبم » . سروش ، با هوشمندی ، از پیشگاه ی الله تازیان(عرب ها) و اسلام راستین اش ، پوزش می خواهد ، نه از پیشگاه ی مردم ایران ، نه از پیشگاه ی دانشجویان ، و نه از پیشگاه ی استادهای ایرانی ، که سروش ، سد ها خانواده های ایرانی را ، بی آب و نان کرده است ، و بیکار ی ، تیره بختی ، سیه روزی ، نگون بختی ، و نا بسامانی را برای آنان ، که چیزی جز ، پیشکش اسلامی سروش نبوده است ، به یادگار گذاشته است ، سروش ، آنگونه که خود ، به خوبی می داند ، که شماره ی وارونه ی ، فرمانروایان خودکامه ی برادران مسلمان ستم گر ایشان ، آغاز شده است ؛ و هم از این روی است ، که سروش ، خیلی دیر هنگام ، چرا که ، سروش ، پس از گذشت سی 30 سال ، تنها از الله ی خودش پوزش می خواهد ، نه از مردم ایران ؛ و خیلی زود هنگام ؟! واژه ی پوزش را هنگامی بکار می برد ، که مردم ایران ، در جنبش سراسری و پاترمی(ملی) ، خواستار نابودی فرمانروائی(حکومت) اسلامی در ایران هستند ؛ و اینگونه است ، که سروش شادمانی خودش را ، در سرنگونی خودکامگان آئینی(دینی) ، نشان می دهد ؛ تا راه برون رفت ، از نابودی اسلام تازیان(عرب ها) در ایران ، باز باشد . سروش ، به خوبی می داند که ، در فرداهای نزدیک ، در دادگاه ی نورنبرگ دوم در تهران ، همه ی مسلمانان خودکامه(مستبد) فرمانروائی(حکومت) کنونی ، در دادگاه های دادگستر ایرانی ، بایستی ، پاسخگوی خون ریزی ها ، تبهکاری ها ، و ستمکاری های خودشان باشند . عبدالکریم سروش و میر حسین موسوی ، دو تن از سران همین خودکامگانی هستند ، که براستی ، جایگاهی هم ، در این دادگاه ی ویژه ، پس از نورنبرگ نخستین ، در پایان جنگ دوم جهانی در آلمان هیتلری ، در ایران آزاد فردا ، خواهند داشت . این دادگاه ی دادگستر ایرانی خواهد بود ، که به تبهکاری سروش و میر حسین موسوی ، رسیدگی خواهد کرد . سروش ، هنگامی نابودی خودکامگان فرمانروائی(حکومت) اسلامی ایران را جشن می گیرد ؛ بدون آنکه بداند ، که مردم ایران ، نابودی اسلام تازیان(عرب ها) را ، پس از 1400 سال بردگی ، بندگی ، ستم ، بیداد ، دزدی ، چپاول دارائی مردم ایران به درازای 600 سال ، دست درازی(تجاوز) کردن به دختران وزنان ایران زمین ، برابر آئین پاد(ضد) مردمی اسلام ، به پیشوائی ، عمر ، علی ، حسن و حسین تازی(عرب) ، جشن خواهند گرفت . سروش اهرمن چهره ، پس از جشن عمر سوزان ، که چیزی جز ، آغاز جشن نابودی اسلام در ایران نبوده است ، این بار ریشه ی اسلام را ، در سراسر ایران ، به گونه ی راستین ، آن چنان خواهیم سوزاند ، که نیایش های روزانه و شبانه ی تازی زاده ائی(عرب زاده ائی) بسان شما و در یوزه گی های تان بسوی الله ی تازیان(عرب ها) سودمند و کارگر نخواهد شد
برسم فریدون و آیین کی
ستانیم داد دل از رود و می
نظامی
نیما
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen